گزینه های روی میز!

یک …

لحظه لحظه خاطرات بهمنی که یک دفعه بهار شد
بهمنی که بوی گل گرفت و سوسن و یاسمن
بهمنی که غرق شوق و شور بود، انفجار نور بود

دو …
سرزمینی که نگاش به آسمونه و حسابش از زمین جداست
ذره ذره خاکش از غرور و غیرته
سرزمینی که شن کویرشم، لشکر خداست

سه…
بغض ناتموم مادری بالاسر جنازۀ پسر
بغضی که یک‌مرتبه صدا میشه سکوت رو میشکنه
ای تموم بچه‌هام فدای تو یا حسین
این گلم نثار کربلای تو یا حسین
ای پدر و مادرم فدای تو یا حسین
زندگیم فدای کربلای تو یا حسین

چهار…
ایستادن یه نوجوون بدون ذره‌ای ترس و آرزو
روبروی تانک‌های روبرو

پنج…
اهتزار پرچم سه رنگ
روی گنبد مسجدی که زخمۀ گلوله‌هاست
خنده‌های مردمی که یک صدا می‌گن
«فتح شهر خون کار خداست»

شش…

آسمونی که پر از نوای ربناست

آسمونی که قرق شده با شهاب و رعد و صاعقه

با آیۀ «و ما رمیت اذ رمیت»
آسمونی که کابوس کرکساست

هفت…
چشمه چشمه موج موج
کوچه کوچه رود رود
تو خیابونا به هم رسیدن و یکی شدن
شکستن سردی دی و غرور اهرمن

حالا بازم بشمارن
اینا گزینه‌های روی میز ماست
حالا بازم بشمرید
گزینۀ روی میزتون چیاست

حالا بازم بشمرید

همه میدونن این آخرای قصۀ شماست
هفت … شش… پنج … چهار … سه … دو … یک …



منبع:http://bachehayeghalam.ir/

اهل بیت

برادرای اهل تشیّع،

برادرای اهل تسنّن،

برادرایی که اهل هر مسلک و آیین هستین،امّا آزاده هستین

این آیه ی قرآن کریم،«قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی»

بگو ای پیامبر!برای انجام رسالت خویش از شما اجر و مزد نمی خواهم،جز آنکه با خویشاوندان من نیکی نمایید.

در مورد یه خاندان هست؛اهل بیت پیامبر(ص)،محمّد بن عبدالله بن عبدالمطّلب.

فزندان فاطمه(س) و علی بن ابیطالب(ع)،

حسن(ع)،حسین(ع)،زینب(س)،ام کلثوم(س)،علی بن حسین(ع) و ...

این ها منظوره.


السلام علی اخ الحسین(ع)،ابوالفضل عباس (ع)



عباس(ع) ،با دست،آب را تکان داد

                       

                              تا بعد نگویند کوفیان

                                      

                                             "حسین را کشتیم...

                                                      

                                                                        و  آب از آب هم تکان نخورد"



السلام علیک یا باب الحوائج یا ابالفضل العباس(ع)


منبع:یادم رفته

دختر و شمر




دخترک از میان جمعیّتی که گریه کنان شاهد اجرای تعزیه اند،رد می شود عروسک و قمقمه اش

را محکم زیر بغل می گیرد.شمر با هیبتی خشن ، همان طور که دور امام حسین (ع) می چرخد

و نعره می زند،از گوشه ی چشم،دخترک را می پاید.

او با قدم های کوچکش از از پلّه های سکوی تعزیه بالا می رود. از مقابل شمر می گذرد،مقابل

امام حسین (ع) می ایستد و قمقمه را مقابل او می گیرد.


شمشیر از دست شمر می افتد و رجز خوانی اش قطع می شود.


دخترک می گوید: بخور، برای تو آوردم و برمی گردد.

روبروی شمر که حالا بر زمین زانو زده ، می ایستد توی چشم های شمر نگاه می کند و با بغض


می گوید:بابای بد!


نگاه شمر از چانه ی لرزان دخترک می گذرد و روی زمین می ماند،او نمی بیند که دخترک چگونه


با غیظ از پلّه های سکو پایین می رود.


پ ن: امشبی را شه دین بر حرمش مهمان است


منبع:http://shabcheragh63.blogfa.com/

السلام علی الحسین و علی الارواح الّتی حلّت بفنائک





منبع عکس:http://sadebudan.blogfa.com/

شرط عشق ,جنون است ما که ماندیم ،مجنون نبودیم!!




مختار:
ببار کیان ...ببار ...بر کشته دشت نینوا باید خون گریست نه اشک...ببار
تو چرا از قافله عشق جا ماندی؟


کیان:
راه گم کردم ابو اسحاق

مختار:
راه بلدی چون تو که راه را گم کند ،نا بلدان را چه گناه ؟


کیان:
راه را بسته بودند از بیراهه رفتم هر چه تاختم مقصد را نیافتم،وقتی به نینوا رسیدم خورشید بر نیزه بود.


مختار:
شرط عشق ,جنون است ما که ماندیم ،مجنون نبودیم!!



منبع:
http://khoda-az-jense-noor.blogfa.com/

السّلام علیک یا اخی الحسین(ع)،ابوالفضل العبّاس(ع)






السّلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح الّتی حلّت بفنائک




امام حسین (ع) می فرماید:

هر کس بر زیبایی و خوبیِ انتخاب خدا برای او تکیه کرد،

چیز دیگری جز آن چه که خدای عزّوجل برای او انتخاب کرده،نخواهد خواست.



منبع متن :http://payamak57.blogfa.com/post/1170/1164


توکّل به خدا

امام حسین (ع) می فرماید:

هر کس بر زیبایی و خوبیِ انتخاب خدا برای او تکیه کرد،

چیز دیگری جز آن چه که خدای عزّوجل برای او انتخاب کرده،نخواهد خواست.




منبع:http://payamak57.blogfa.com/post/1170/1164

دارد غروب فرشچیان گریه می کند




با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد 
در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد
ذهنش ز روضه ها ی مجسم عبور کرد
شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد
احساس کرد از همه عالم جدا شده است
در بیت هاش مجلس ماتم به پا شده است
در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت
وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت
وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت
مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت
باز این چه شورش است که در جان واژه ها ست
شاعر شکست خورده طوفان واژه هاست
بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت
دستی زغیب قافیه را کربلا گذاشت
یک بیت بعد ، واژه ی لب تشنه را گذاشت
تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت
حس کرد پا به پاش جهان گریه می کند
دارد غروب فرشچیان گریه می کند
با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید
بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید
او را چنان فنای خدا بی ریا کشید
حتی براش جای کفن بوریا کشید
در خون کشید قافیه ها را ، حروف را
از بس که گریه کرد تمام لهوف را
اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت
بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت
این بند را جدای همه روی نیزه ساخت
"خورشید سر بریده غروبی نمی شناخت
بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود"
اوکهکشان روشن هفده ستاره بودخون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن ...
پیشانی اش پر از عرق سرد و بعد از آن ...
خود را میان معرکه حس کرد و بعد از آن ...
شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن ...
در خلسه ای عمیق خودش بود و هیچ‌کس
شاعر کنار دفترش افتاد از نفس...

 

یا علی مدد

 

 

شعر از سیّد حمیدرضا برقعی

سقّا و سپهدار و علمدار نیامد

در قصه ی دل، دلبر و دلدار نیامد

آن مهوش مه روی وفادار نیامد

پوسید نگاهی به رهی از سر امیّد

سقّا و سپهدار و علمدار نیامد

در خشکترین مرتبه از منظر غربت

آن ابر بلا دیده ی پربار نیامد

در هر گذری سایه ی کفتار نمایان

آن شیر شغال افکن بی یار نیامد

در شهر غزل، نیست بیانی که برویم

آن مصرع غم پرور تبدار نیامد

بوسید لبش را تن خشکیده ی دریا

عطشان لب و از آینه سرشار، نیامد

در خواب نرفتند، دو چشمان هراسان

سرلشگر شب دیده ی بیدار نیامد

آن شاه که تنها زده بر ساغر آخر

آن ساقی غمدار، نیامد که نیامد

عطشان نفسی از رگ شش ماهه صدا زد:

ای اهل حرم، میر و علمدار نیامد



منبع:تک رقمی پرشین بلاگ

آرام جان!

ای ساربان آهسته ران آرام جان گم کرده ام

آخر شده ماه حسین من میزبان گم کرده ام

 

در میکده بودم ولی بیرون شدم چون غافلین

ای وای ازین بی حاصلی عمر جوان گم کرده ام

 

پایان رسد شام سیه آید حبیب من ز ره

اما خدا حالم ببین من مهربان گم کرده ام

 

ای وای ازین غوغای دل از دلبرم هستم خجل

وقت سفر ماندم به گل من کاروان گم کرده ام

 

نعمت فراوان دادی ام منت به سر بنهادی ام

اما ببین نامردی ام صاحب زمان گم کرده ام

 

من عبد کوی عشقم و من شاه را گم کرده ام

آقا تو را گم کرده ام مولا تو را گم کرده ام

 

بنوشتم این نامه چنین با خون دل ای مه جبین

اما ببین بخت مرا نامه رسان گم کرده ام


منبع:امام حسین بلاگفا

لب تشنه

با اشك هاش دفتر خود را نمور كرد                     در خود تمام مرثيه ها را مرور كرد

ذهنش ز روضه هاي مجسم عبور كرد                  شاعر بساط سينه زدن را كه جور كرد

 

احساس كرد از همه عالم جدا شده ست

در بيت هاش مجلس ماتم به پا شده ست

 

در اوج روضه خوب دلش را كه غم گرفت          وقتي كه ميزو دفتر و خودكار دم گرفت

وقتش رسيده بود به دستش قلم گرفت                   مثل هميشه رخصتي از محتشم گرفت

 

باز اين چه شورش است كه در جان "واژه" هاست

شاعر شكست خورده ي طوفان "واژه" هاست

 

بي اختيار شد قلمش را رها گذاشت                      دستي ز غيب قافيه را كربلا گذاشت

يك بيت بعد واژه لب تشنه را گذاشت                    تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت

 

حس كرد پا به پاش جهان گريه مي كند

دارد غروب فرشچيان گريه مي كند

 

با اين زبان چگونه بگويم چه ها كشيد                   بر روي خاك وخون بدني را رها كشيد

او را چنان فناي خدا، بي ريا كشيد                        حتي براش جاي كفن؛ بوريا كشيد

 

در خون كشيد قافيه ها را، حروف را

از بس كه گريه كرد تمام لهوف را

 

در اوج روضه كم آورد و رنگ باخت              بالا گرفت كار و سپس آسمان گداخت

اين بند را جداي همه روي نيزه ساخت                 خورشيد سر بريده غروبي نمي شناخت

 

بر اوج نيزه گرم طلوعي دوباره بود

او كهكشان روشن هفده ستاره بود

 

خون جاي واژه بر لبش آورد و بعد از آن...          پيشانيش پر از عرق سرد و بعد از آن...

خود را ميان معركه حس كرد و بعد از آن...         شاعر بريد و تاب نياورد و بعد از آن...

 

در خلسه اي عميق خودش بود و هيچ كس

شاعر كنار دفترش افتاد از نفس

 

سيد حميد رضا برقعي


منبع:امام حسین بلاگفا

 

شهادت امام محمّد باقر بر تمام آزادگان و مسلمین جهان تسلیت باد.

هزار خاطره ی غم نمی رود از یاد

غروب سرخ محرّم نمی رود از یاد

 

به گاهواره ی خالی اصغرم سوگند

رباب و خیمه ی ماتم نمی رود از یاد

 

فرات بود و عطش بود و کودکان حرم

خروش غیرت زمزم نمی رود از یاد

 

دمی که هستی زینب ز روی زین افتاد

همان مصیبت اعظم نمی رود از یاد

 

به دشت،دختر و زن ها برهنه پا و دوان

بدون یاور و مَحرَم،نمی رود از یاد

 

اسیر بودن با خواهران بی معجر...

هجوم سیلی محکم نمی رود از یاد

 

به شام بر سر ما سنگ می زدند از بام

بلاي شهر جهنّم نمی رود از یاد

 

به شهر شام،به بزم یزید،بین طشت

سر ِ شکسته و درهم نمی رود از یاد


منبع:جام نیوز