دخترک از میان جمعیّتی که گریه کنان شاهد اجرای تعزیه اند،رد می شود عروسک و قمقمه اش

را محکم زیر بغل می گیرد.شمر با هیبتی خشن ، همان طور که دور امام حسین (ع) می چرخد

و نعره می زند،از گوشه ی چشم،دخترک را می پاید.

او با قدم های کوچکش از از پلّه های سکوی تعزیه بالا می رود. از مقابل شمر می گذرد،مقابل

امام حسین (ع) می ایستد و قمقمه را مقابل او می گیرد.


شمشیر از دست شمر می افتد و رجز خوانی اش قطع می شود.


دخترک می گوید: بخور، برای تو آوردم و برمی گردد.

روبروی شمر که حالا بر زمین زانو زده ، می ایستد توی چشم های شمر نگاه می کند و با بغض


می گوید:بابای بد!


نگاه شمر از چانه ی لرزان دخترک می گذرد و روی زمین می ماند،او نمی بیند که دخترک چگونه


با غیظ از پلّه های سکو پایین می رود.


پ ن: امشبی را شه دین بر حرمش مهمان است


منبع:http://shabcheragh63.blogfa.com/