السلام علی اخ الحسین(ع)،ابوالفضل عباس (ع)

عباس(ع) ،با دست،آب را تکان داد
تا بعد نگویند کوفیان
"حسین را کشتیم...
و آب از آب هم تکان نخورد"
السلام علیک یا باب الحوائج یا ابالفضل العباس(ع)
منبع:یادم رفته

عباس(ع) ،با دست،آب را تکان داد
تا بعد نگویند کوفیان
"حسین را کشتیم...
و آب از آب هم تکان نخورد"
السلام علیک یا باب الحوائج یا ابالفضل العباس(ع)
منبع:یادم رفته

روبروی شمر که حالا بر زمین زانو زده ، می ایستد توی چشم های شمر نگاه می کند و با بغض
می گوید:بابای بد!
نگاه شمر از چانه ی لرزان دخترک می گذرد و روی زمین می ماند،او نمی بیند که دخترک چگونه
با غیظ از پلّه های سکو پایین می رود.
پ ن: امشبی را شه دین بر حرمش مهمان است
منبع:http://shabcheragh63.blogfa.com/
جوانی نزد شیخ نخودکی اصفهانی آمد و گفت:
سه قفل در زندگیام وجود دارد و سه کلید از شما میخواهم!
اول دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم،
دوم کارم برکت داشته باشد
و سوم عاقبت بخیر شوم.
شیخ فرمود:
برای قفل اول،نمازت را اول وقت بخوان.
برای دوم نمازت را اول وقت بخوان.
برای سوم هم نمازت را اول وقت بخوان!
جوان گفت: سه قفل با یک کلید ؟!
شیخ فرمود: نماز اول وقت شاه کلید است...
منبع:http://abdhagh.blogfa.com/

شهید بزرگوار دکتر چمران :
می گویند تقوا از تخصّص لازم تر است،آن را می پذیرم.امآ می گویم آن کس که تخصّص
ندارد و کاری را می پذیرد بی تقواست.
منبع:WWW.GDPOLICY.BLOGFA.COM


منبع عکس:http://sadebudan.blogfa.com/

مختار:
ببار کیان ...ببار ...بر کشته دشت نینوا باید خون گریست نه اشک...ببار
تو چرا از قافله عشق جا ماندی؟
کیان:
راه گم کردم ابو اسحاق
مختار:
راه بلدی چون تو که راه را گم کند ،نا بلدان را چه گناه ؟
کیان:
راه را بسته بودند از بیراهه رفتم هر چه تاختم مقصد را نیافتم،وقتی به نینوا رسیدم خورشید بر نیزه بود.
مختار:
شرط عشق ,جنون است ما که ماندیم ،مجنون نبودیم!!
منبع:http://khoda-az-jense-noor.blogfa.com/
امام حسین (ع) می فرماید:
هر کس بر زیبایی و خوبیِ انتخاب خدا برای او تکیه کرد،
چیز دیگری جز آن چه که خدای عزّوجل برای او انتخاب کرده،نخواهد خواست.
منبع متن :http://payamak57.blogfa.com/post/1170/1164

که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر منِ درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده من شو و برخور ز همه سیم تنان
کمتر از ذره نئی، پست مشو، مهر بورز
تا بخلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
بر جهان تکیه مکن ور قدحی مِی داری
شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان
پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد
گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان
دامن دوست بدست آر و ز دشمن بگسل
مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
با صبا در چمن لاله ، سحر می گفتم
که شهیدان که اند این همه خونین کفنان
گفت حافظ من و تو مَحرم این راز نه ایم
از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان

حضرت محمد (ص) فرمودند :هرکس مردم را از این دعا با خبر کند در گرفتاریش گشایش پیدا میکند.....
((سبحان الله یا فارج الهم و یا کاشف الغم فرج همی و یسر امری و ارحم
ضعفی و قله حیلتی و ارزقنی من حیث لا احتسب یارب العامین))
شهامت می خواد
سرد باشی....
و گرم لبخند بزنی..
منبع:http://nasym90.blogfa.com/

می روم در ایوان،تا بپرسم از خود،
زندگی یعنی چه
مادرم سینی چایی در دست،
گل لبخندی چید، هدیه اش داد به من
خواهرم،تکّه ی نانی آورد،
آمد آن جا،لب پاشویه نشست،به هوای خبر از ماهی ها
دست ها کاسه نمود،چهره ای گرم در آن کاسه بریخت
و به لبخندی تزئینش کرد
هدیه اش داد به چشمان پذیرای دلم
پدرم دفتر شعری آورد،
تکیه بر پشتی داد،شعر زیبایی خواند،
و مرا برد به آرامش زیبای یقین
با خودم می گفتم:
زندگی،راز بزرگی ست که در ما جاری ست
زندگی،فاصله ی آمدن و رفتن ماست
رود دنیا،جاری ست
زندگی،آبتنی کردن در این رود است وقت رفتن،
به همان عریانی،که به هنگام ورود آمده ایم
قصّه ی آمدن و رفتن ما تکراری است
عدّه ای گریه کنان می آیند
عدّه ای،گرم تلاطم هایش
عدّه ای بغض به لب،قصد خروج
فرق ما،مدّت این آب تنی است
یا که شاید،روش غوطه وری
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؛هیچ
زندگی،باور تبدیل زمان است در اندیشه ی عمر
زندگی،جمع طپش های دل است
زندگی،وزن نگاهی ست که در خاطره ها می ماند
زندگی،بازی نافرجامی است
که تو انبوه کنی،آن چه نمی باید برد
و فراموش شود،آن چه که ره توشه ی ماست
بقیه ی متن در ادامه ی مطلب...